آرام وارد شوید
از همه جا و همه کس
| ||
|
آخه تو که خبر نداری ...مرد رفتگر آرزو داشت برای یكبار هم كه شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره كوچكشان باشد و با هم غذا بخورند . او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . هر شب از راه نرسیده به حمام كوچكی كه در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق كار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . تنها هم سفره او همسرش بود كه در جواب چون و چرای مرد رفتگر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می كرد و همین بود كه آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود . یك شب شانس آورد و یكی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیك خانه شان رساند و او با یك جعبه شیرینی و چند تا پاكت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید . وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یك به بهانه ای با پدر شام نخوردند . دلش بدجوری شكست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشكی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید : "چقدر امشب گشنگی كشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه . با اون دستاش كه از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره " نظرات شما عزیزان:
سلام دوست عزيزم
وبلاگ قشنگي داري ماهم يه کلبه درويشي به نام "چيک چيک دلهاي تنها"داريم اگر سري به اين کلبه بزني يعني صاحبان اين کلبه را خوشحال کردي. پـــــــــــــــــــــــــس منــــــتــــظـــــرتـــــــم راستي اگر مايلي ودوست داري مارا با عنواني که گفتم لينک کن بعد از اينکه لينک کردي بيا تو وبلاگم بدون تايئد من وبلاگ خودت را با عنوان دلخواهت لينک کن. ("::حسين،ميثم::") لينك باكس ها
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |